جدول جو
جدول جو

معنی ده جمال - جستجوی لغت در جدول جو

ده جمال
(دِهْ جَ)
دهی است از دهستان بهاباد بخش بافق شهرستان یزد. واقع در 75هزارگزی شمال خاوری بافق دارای 300 تن سکنه است. آب آن از چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دِهْ جَ)
دهی است از دهستان میرعبدی بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار. واقع در 15هزارگزی باختر دشتیاری. سکنۀ آن 250تن. آب آن از باران تأمین می شود. ساکنان از طایفۀسردارزائی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ جَ)
دهی است از دهستان سجاس رود بخش قیدار شهرستان زنجان. واقع در 30هزارگزی شمال خاوری قیدار. داری 425 سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(جَ)
دهی از بخش حومه شهرستان ایرانشهر است که در 6 هزارگزی شمال ایرانشهر و 2 هزارگزی خاور شوسۀ ایرانشهر به خاش واقع شده. جلگه، گرمسیر و مالاریائی است و 80 تن سکنه بلوچ سنی دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، خرما، ذرت و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ زَ)
دهی است از دهستان سربند پایین بخش سربند شهرستان اراک در 32هزارگزی جنوب باختری آستانه. دارای 135 تن سکنه است. آب آن از چشمه و قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ جُ عِ)
دهی است از دهستان حومه بخش مشیز شهرستان سیرجان. واقع در 24هزارگزی جنوب مشیز. سکنۀ آن 180 تن. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان بیوبیخ بخش کرند شهرستان شاه آباد. واقع در 14هزارگزی شمال کرند. سکنۀ آن 200 تن. آب آن از چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ مُلْلا)
نام یکی از دهستانهای بخش هندیجان شهرستان خرمشهر است. این دهستان در جنوب رودزهره واقع و محصول آن غلات دیمی و شغل اهالی زراعت و گله داری است و از 6 قریۀ بزرگ و کوچک تشکیل شده است. جمعیت آن در حدود 1600 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است جزء دهستان شراء پایین بخش وفس شهرستان اراک. واقع در 36هزارگزی جنوب خاوری کمیجان. دارای 708 تن سکنه است. آب آن از رود خانه شراء تأمین می شود. راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از با جمال
تصویر با جمال
خوشگل زیبا زیبا خوبروی جمیل
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گه بچیزی مالد کسی که شیئی را به پلیدی آلوده کند، مالیده به گه آلوده به پلیدی
فرهنگ لغت هوشیار
پایمال
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراتع لنگای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی